من میتونم

وبلاگی برای من

من میتونم

وبلاگی برای من

من نامه

سال نود از راه رسید و من تا دقیقه نود مشغول خانه تکانی بود. دو سری شیشه ها را شست و دو بار بالکن را - از دست این بارون وقت نشناس- چهل بار هم خانه را تکوند- یک نیروی مخرب هم زمان با نیروی سازنده من در تلاش بود که گویا خیلی قوی تر از من هم بود و بهش میگفتن نیروی مخرب بچه پرروها که هر چی من تمیز میکرد اونا....- به هر حال در این ایام گاهی من فراموش کرد که درست بخوره اما خودش را بخشید و با رویی خوش منتظر بهار نو و سال نو ماند تا سال برآورده شدن آرزوهاش باشه- به همین منظور چند دست از لباسهای خوبش را که دیگه تنش نمیرفت را از چمدان به کمد لباس منتقل کرد و نزد خودش قسم خورد که امسال - همین امسال- دوباره این لباسها را بپوشه. برای من و همه دوستانش سال خوب و متفاوتی را آرزو دارم