من میتونم

وبلاگی برای من

من میتونم

وبلاگی برای من

عادت میکنیم عزیز

"ما همان چیزی هستیم که به طور مکرر انجام می‌دهیم. بنابراین برتری حاصل یک عمل نیست، حاصل یک عادت است."ارسطو 

 

همچین آشپزخونه را برق انداختم که دیگه تا عید پخت و پز توش حرومه شرعیه. اوضاع خوبه. نسبتاْ مواظب خوردنم هستم و خوردنیام را گم نمی کنم. سعی میکنم از خوردنم لذت ببرم و خوراکی های سالم تر را انتخاب کنم و سعی میکنم بیشتر متحمل باشم و کمتر عصبانی باشم. اینا واسه من عادت نیست. یعنی درواقع عادتام کاملاْ برعکسن. واسه این که این عادتا جای عادتای قبلی بشینن باید خودآگاهانه و صبورانه تلاش کنم. میگن سی روز طول می‌کشد تا یک عادت جدید ایجاد کنیم و نود روز هم طول می‌کشد تا عادتی را ترک کنیم. بنابراین ناامید نمیشم و منتظر میمونم تا درست بشم.  باید سعی کنم یه برنامه پیاده روی خارج از خانه توی برنامه ام داشته باشم. البته باید این کار را یه وقتی بکنم که ابوی گرام بالای سر بچه هاشون باشن. یعنی اگه خیلی خوش شانس باشم شاید بعد از عید!

اندک اندک

هفته اول موفقیت آمیز بود. بدون رژیم و بدون حسرت و بدون گرسنگی یک کیلو و هفتصد گرم پایین اومدم. گفتم که کمر باریک شدم  دیگه! مهمترین دست آورد این هفته این بود که خوراکی هایم را گم نکردم و به جای خوردم. یعنی لااقل توی فرایند خوردن انقدر خودآگاه بودم که بفهمم دارم میخورم. هفته دوم باید تمرکزم را روی با دقت و با لذت خوردن بیشتر کنم و اگر چیزی را میل نداردم نخورم حتی اگه فقط نصف آخرین لقمه باقی مانده باشه. به محض سیر شدن کنار میکشم. خوردن آب و سالاد و میوه و داشتن فعالیت بدنی هم فراموش نمیشه.

روز هفتم

بالاخره روز هفتم انسان را خلق کرد. هیچ کی که نمیدونه علتش چی بوده؟ عشق یا شناخته شدن یا صورتی از کمال خویش بر روی بوم آفرینش کشیدن؟ به هر حال زیبایی را دوست داشت و زیبا خلق کرد و منم زیبایی را دوست دارم و به قول دوستی هیچ چیز از زیبا بودن خوشمزه تر نیست. صبحانه یک کف دست بربری با کره عسل خوردم و نهار و یک کف گیر برنج با یک ماهی قزل آلای سرخ شده - دوست نداشتم راستش خیلی چرب بود و اصلا با لذت نخوردمش ولی خوب خانه مادر جانم بودم و نمیشد کاری کرد- و شام یک تخم مرغ نیم رو با کمی پنیر و دو برش تست سنان. میان وعده ها هم ۱۰ لیوان آب و ۶ لیوان چای و یک خرما و یک برش کیک ساده و یک سیب و یک پرتقال. برنامه ورزشیم یک ساعات هولاهوپ و چرخونک بود که خیلی هم خوب و لذت بخش بود.

روز ششم

خلاصه مجهودات امروز خیلی سریع: روز خوبی بود چون یه کار عقب مانده که خیلی اذیتم میکرد سرانجام گرفت. صبحانه یک کف دست بربری با یک قوطی کبریت پنیر و ناهار یک کف گیر برنج با یک ران مرغ و شام یک برش رولت گوشت با یک کف دست نان بربری. میان وعده ها هم  دو چای و دو چای دکتر سینا و یک چای سبز و یک خرما و یک پرتقال و یک شیر نسکافه و ۸ لیوان آب. ربع ساعت هم هولاهوپ زدم. احساس میکنم کمر باریک شدم.تازه یه مامان درست و حسابی بودم وبه بچه هام سه وعده خوراکی قابل قبول دادم و دعوامون که نشد هیچ عصر هم رفتیم گردش و خرید. آخرش هم این که یادم میمونه به موقع غذا بخورم و از غذا خوردن لذت ببرم چون غذا خوردن باعث آرامش سیستم عصبی می شود.

روز پنجم

امروز باز تمام صبحم سر کامپیوتر بی پدر رفت و آخرش هم مجبور شدم دوباره ویندوز را اینستال کنم. پسره که مدرسه بود و به دختره گفته بودم هر غلطی میخواد بکنه و فقط مزاحم من نشه. وقتی ظهر از پای کامپیوتر بلند شدم دیدم که اونم برایم کم نگذاشته بود و هر غلط دلش خواسته بود کرده بود. پسره را از مدرسه آوردم  و روی تابلوی اعلانات ساختمان قبض ۷۰۰۰۰۰ تومانی گاز را دیدم - چند بار صفراش را شمردم و نمیدونم چرا همه اش فکر میکردم باید چشمم اشکالی به هم زده باشه- و به بچه ها گفتم تا خانه مرتب نشه خبری از ناهار نیست. اگه زورم به اداره گازه نرسه به بچه های خودم که میرسه. به هر حال همه چیز سر و سامان گرفت و ناهار خوردیم. دختره را بعد از ظهر یک ساعتی خوابید - یک ساعت طلایی روز- بعدش پسره را باید میبردیم کلاس زبان. سر شام هم یک نبرد تن به تن با پسره داشتم که از دیدن کباب ماهی بغض کرده بود و ۲ دقیقه داد زدم و سه دقیقه توضیح دادم که به خاطر خوراکی که جلوش میگذاریم باید شاکر باشه و ۴ دقیقه از این که باز سر میز شام داد و بیداد راه انداخته بودم شرمنده و نادم شدم. بیشتر از این نادم نشدم چون این بار واقعا حقش بود! کارنامه روز چهارم من این شد: صبحانه دو قاشق سالاد الویه و ناهار یک کف گیر ماکارونی و شام یک ماهی قزل آلای کوچیک با دو برش تست سنان. میان وعده ها هم یک چای و خرما و یک لیوان شیر و یک پرتقال و یک شکلات کوچولو موچولو و ده لیوان آب. نیم ساعت هولاهوپ زدم - البته در دو نوبت. هنوز باید سعی کنم خوراکی های سالمتر را توی برنامه ام بیشتر کنم و وقتی برای فعالیت بدنی بیشتر تخصیص بدم. امروز عصر خیلی گرسنه بودم و دلم یه چای و شیرینی درست و حسابی میخواست. شام هم قصد داشتم یه برش نان بخورم که به خاطر هوس عصرانه ام و قیافه زار پسره شد دو تا!